
گفتوگو با مهسا جاور، ملیپوش قایقرانی رویینگ ایران
مهسا جاور قهرمان نامآشنای قایقرانی ایران، از مسیر پر چالش و پر فراز و نشیب خود میگوید، از روزهایی که بهطور تصادفی پا به دنیای قایقرانی گذاشت تا زمانی که با تلاش فراوان به تیم ملی رسید و در این مسیر با مشکلات شخصی و حرفهای بسیاری روبهرو شد. او از تجربههایش بهعنوان مادری عاشق و ورزشکاری که همیشه با محدودیتها جنگیده، صحبت میکند. مهسا با وجود تمام موانع، هر بار توانست دوباره به مسیرش بازگردد و موفقیتهای بزرگی را رقم بزند. این داستانی است از قدرت و عزم یک زن که هرگز از تلاش دست نکشید.
داستان علاقهمندی مهسا جاور به قایقرانی از کجا و چه زمانی شروع شد؟
وقتی وارد این رشته شدم، هیچ شناختی از آن نداشتم. ماجرا از یک استعدادیابی در مدارس شروع شد، جایی که من برای این رشته انتخاب شدم. در آن زمان، یک اردوی انتخابی برای تیم ملی جوانان برگزار کردند. من در آن اردو شرکت کردم و پارو زدن را در تیم ملی آغاز کردم. تنها شش ماه بعد، بهعنوان عضو ثابت تیم ملی انتخاب شدم. از آن زمان تا حالا، پانزده سال است که در این مسیر ادامه دادهام و همچنان ملیپوش هستم.
آیا از همان ابتدا وارد تیم ملی شدید؟
تقریباً بله. من ابتدا سه ماه روی آمادگی جسمانی کار کردم و بعد از آن به اردوی تیم ملی پیوستم. آن زمان، این رشته تازه وارد ایران شده بود و افراد کمی در آن فعالیت میکردند. به همین دلیل امکانات محدودی داشت و شرایط بهگونهای نبود که همه استانها بتوانند تمرین کنند. ما تمرینهایمان را در منطقهای در انزلی آغاز کردیم و در اردو مستقر شدیم. از آن زمان به بعد، تقریباً تمام این سالها را در اردوهای تیم ملی گذراندهام.
قبل از ورود به قایقرانی، ورزش دیگری هم انجام میدادید؟ آیا از قبل با ورزش آشنا بودید؟
بله، اما در حد بسیار محدود. بیشتر در مسابقات آمادگی جسمانی مدرسه شرکت میکردم و گاهی هم به کلاس اسکیت میرفتم، ولی این فعالیتها چندان جدی نبودند. در واقع، قایقرانی اولین رشتهای بود که بهطور حرفهای و با جدیت وارد آن شدم.
در اولین حضور در اردوهای تیم ملی، چه چیزی باعث شد مصممتر شوید؟ آیا کسی به شما انگیزه داد یا دلسردتان کرد؟
هیچکس در خانواده ما ورزشکار حرفهای نبود و یادم هست که پدرم روی درسم خیلی حساس بود. اوایل حتی میگفت نباید در اردوها شرکت کنم چون درسهایم از همهچیز مهمتر است. اما مادرم همیشه طرفدار تمرینهای من بود و میگفت: “من دوست دارم دخترم ورزشکار شود.” پدرم هم در نهایت به این نتیجه رسید و شرط گذاشت که اگر درسم لطمه نبیند، میتوانم به ورزش ادامه بدهم. به همین خاطر، همیشه کنار تمرینهایم درس هم میخواندم. آن زمان، سال انتخاب رشته بود و بهخاطر خواسته پدرم، ریاضی فیزیک را انتخاب کردم. اما چون اغلب در اردو بودم، مجبور بودم خودم درسهایم را بخوانم و امتحان بدهم. کار سختی بود، ولی در نهایت با معدل عالی فارغالتحصیل شدم. آن موقع بود که پدرم خودش هم یکی از بزرگترین مشوقهایم شد و میگفت: “حالا به خودت اینقدر فشار نیاور. تمرینهایت سنگین است و نیازی نیست هر دو را همزمان انجام دهی.” اما من مصمم بودم و میخواستم در هر دو زمینه موفق باشم.
وقتی به تیم ملی پیوستم، در کنار ورزشکاران بزرگی قرار گرفتم؛ قهرمانان آسیا و حتی آقای شادی که تنها قهرمان جهانی در رشته ما بود. اوایل شاید تمریناتم چندان جدی نبود، اما وقتی به آنها نگاه میکردم، به خودم میگفتم: “اگر میخواهم به جایگاه آنها برسم، باید تمام تلاشم را بهکار بگیرم.” همین انگیزه باعث شد تا با تمام قوا به جلو پیش بروم و در مسیرم ثابتقدم بمانم.
بهعنوان یک زن ورزشکار در ایران که در رشتهای سخت فعالیت میکنید، با چه چالش هایی مواجه بودهاید؟
رشته ما واقعاً از نظر تجهیزات و امکانات، محدودیتهای زیادی دارد. با اینکه پانزده سال است در این رشته فعالیت میکنم، همیشه با این کمبودها دستوپنجه نرم کردهام، اما هیچوقت این سختیها مانع ادامه راهم نشدند. امکانات ما گاهی حتی به اندازه یک کلوپ ساده در کشورهای آسیایی هم نیست، ولی با همین شرایط هم در رقابتها به مصاف همه کشورهای آسیایی رفتهایم و بر آنها غلبه کردهایم. ما یاد گرفتهایم بهجای تمرکز روی چیزهایی که نداریم، روی نقاط قوت و اهدافمان تمرکز کنیم. شاید امکانات نداشته باشیم، اما میدانیم که میتوانیم به خواستههایمان برسیم.
در زندگی شخصیام هم چالشهای زیادی داشتهام، مخصوصاً بعد از به دنیا آمدن دخترم که مسئولیتهایم را چند برابر کرد. اما حمایت خانوادهام، بهویژه پدر و مادرم، کمک بزرگی به من کرد. بدون حمایت آنها، هرگز نمیتوانستم به این راحتی تمرین کنم، به اردوها بروم یا در مسابقات شرکت کنم. رشته ما به تمرینهای فشرده و اردوهای طولانی نیاز دارد؛ روزی شش ساعت تمرین میکنم و هر ماه سه هفته در اردو هستم، با تنها دو یا سه روز مرخصی. اما دلگرمیهای پدر و مادرم، که همیشه هوای من و دخترم را دارند، به من توان ادامه دادن را میدهد. زندگیام همیشه پر از چالش بوده، اما همین چالشها مرا قویتر کردهاند.
با داشتن مسئولیت مادری؛ مخصوصاً در دوران بارداری، چطور در اردوها شرکت میکردید؟ آیا تا به حال به این فکر افتادهاید که ورزش را کنار بگذارید؟
بعد از مسابقات بازیهای آسیایی جاکارتا و المپیک آسیایی، که مدال هم گرفتم، بهخاطر مشکلات شخصی مدتی از ورزش فاصله گرفتم. حدود یک سال و نیم از تیم ملی دور بودم و به زنجان برگشتم، جایی که به مربیگری پرداختم، اما خودم دیگر تمرین نمیکردم. در همین دوره بود که باردار شدم و کاملاً از ورزش کنارهگیری کردم. این دوران برای من خیلی سخت بود؛ احساس میکردم از همه چیز دور شدهام و حتی دچار افسردگی شدم.
اما بعد از تولد دخترم، پیشنهادی از رئیس فدراسیون دریافت کردم که برایم بسیار انگیزهبخش بود. او از من خواست به تیم ملی برگردم و این پیام برایم مثل یک چراغ امید بود. دوباره تمریناتم را شروع کردم و با اولین مسابقهای که پس از بازگشت داشتم، موفق شدم قهرمانی آسیا و مدال طلا را به دست بیاورم. شرکت در بازیهای آسیایی که هر چهار سال یکبار برگزار میشود، برایم خیلی دور از انتظار بود، اما خوشبختانه توانستم دوباره به اوج برسم. آن لحظهها برایم مثل یک تولد دوباره بود؛ دوباره همان مهسای قوی و پرانگیزهای شدم که میشناختم.
اگر موافق باشید، کمی بیشتر درباره دورانی صحبت کنیم که از ورزش فاصله گرفتید؛ دورانی که چالشها آنقدر برایتان سنگین شدند که بهعنوان یک ورزشکار با همه تلاشی که برای جایگاهتان کرده بودید، به نقطهای رسیدید که گفتید: “دیگر نمیتوانم.” چقدر این تصمیم برایتان سخت بود و چه چیزی باعث شد بعد از یک سال و نیم دوباره بازگردید؟
ورزش برای ما ورزشکاران اهمیت زیادی دارد و شاید بتوان گفت جزو اولویتهای اصلی زندگیمان است. برای ما، محل تمرین بهنوعی خانهمان میشود، چون بیشتر از زمانی که در خانه هستیم، در تمرین به سر میبریم. تصمیم به خداحافظی از ورزش برای یک ورزشکار، تصمیمی فوقالعاده دشوار است. وقتی یک ورزشکار میگوید که میخواهد از ورزش کنارهگیری کند، میتوان فهمید که چقدر تحت فشار بوده. خود آن لحظه خداحافظی بهقدری سنگین است که میتواند یک ورزشکار را از پا بیندازد، چه برسد به اینکه مشکلات دیگری هم در کنارش باشد.
مشکل شخصی من هم واقعاً بزرگ بود و در نهایت به نقطهای رسیدم که فکر کردم شاید اگر ورزش و دوری از اردوها را کنار بگذارم، زندگی شخصیام بهتر شود. آن لحظه به نظرم میرسید که درستترین تصمیم، خداحافظی از ورزش است، حتی با اینکه در اوج دوران ورزشیام بودم. گاهی آدمها تصمیمهایی میگیرند تا بعدها پشیمان نشوند و نگویند ایکاش این کار را کرده بودم. من هم همین کار را کردم و هرگز از این تصمیم پشیمان نشدم، چون میخواستم نهایت تلاشم را برای زندگیام بکنم. اما وقتی که تلاش کردم، دیدم مشکلات حل نمیشود و تنها چیزی که به دست آوردم، فشار روانی بیشتری بود.
گاهی مینشستم با خودم فکر میکردم، من از حرفهایترین بخش زندگیام یعنی ورزش گذشتم تا زندگی شخصیام بهتر شود، ولی در نهایت اوضاع بدتر شد. احساس میکردم که آن مهسایی که دوست داشتم باشم را گم کردهام. وقتی از طرف فدراسیون پیشنهاد بازگشت دریافت کردم، بازگشت برایم بسیار سخت بود. چون مدتی طولانی تمرین نکرده بودم و باید در جمع دوستانی برمیگشتم که آمادگی کامل داشتند، در حالی که من دیگر آن آمادگی بدنی سابق را نداشتم و نمیتوانستم مثل گذشته تمرین کنم. رکوردم خیلی پایین آمده بود، اما تحمل کردم. واقعاً شش ماه اول بسیار سخت گذشت؛ شبهایم پر از گریه، استرس و اضطراب بود، ولی خدا را شکر که آن شبهای سخت گذشت. در نهایت فهمیدم که این تصمیم ارزشش را داشت. شنیده بودم که کسی میگفت: “ما زنها مثل الماس هستیم؛ هرچه بیشتر گداخته شویم، ارزشمان بیشتر میشود.” فکر میکنم این جمله دقیقاً توصیف حال من در آن دوران است.
چه احساسی داشتید وقتی بعد از تمام آن سختیها و فشارهایی که از آنها صحبت کردید، روی سکو رفتید و مدال گرفتید؟ موفقیت چه طعمی داشت؟
مهسا جاور با لبخند به یاد آن لحظه میافتد و میگوید: «بعد از بازگشت به مسابقات، اولین رقابتی که شرکت کردم، قهرمانی آسیا بود و توانستم مدال طلا بگیرم. آن لحظه، شاید یکی از زیباترین لحظات زندگیام بود؛ اولین باری که طلای قهرمانی آسیا را به دست میآوردم. وقتی روی سکو ایستادم، انگار تمام زندگیام از جلوی چشمانم گذشت؛ تمام آن روزهای سخت، ناامیدیها و لحظاتی که فکر میکردم دیگر هرگز به این صحنه برنمیگردم. همه آن لحظهها، مثل یک فیلم از جلوی چشمانم رد میشد.
روی سکو که ایستاده بودم، برای خودم دست میزدم، برای تمام تلاشی که کرده بودم، برای اینکه توانسته بودم آنقدر قوی بمانم که دوباره به این نقطه برسم. از ته دل به خودم افتخار میکردم؛ شاید این یکی از معدود لحظههایی بود که واقعاً به اینکه «مهسا» هستم افتخار کردم. به نظرم، زیباترین حس در زندگی این است که بتوانی به خودت بگویی: “من اینجا هستم، دقیقاً در همان جایی که همیشه از خودم انتظار داشتم.”»
از دید شما، ورزش زنان با وجود محدودیتهایش چه شکلی دارد؟
ورزش زنان، نه فقط در ایران، بلکه در همه جای دنیا با محدودیتهایی روبهرو است. وقتی بهخاطر اردوها و مسابقات به کشورهای دیگر سفر میکنیم، میبینیم که آنها هم با چالشهای مشابهی دستوپنجه نرم میکنند. اما چیزی که ثابت شده، این است که زنان همیشه قویترند. وقتی تصمیم میگیرند کاری را انجام دهند، هیچچیزی نمیتواند جلویشان را بگیرد. شاید گاهی این محدودیتها فشار زیادی بیاورد، اما ما یاد گرفتهایم که چطور با تمرکز بر اهدافمان، از این موانع عبور کنیم.
بله، اگر شرایط بهتر بود، امکانات بیشتری داشتیم، یا پوشش ما راحتتر بود، شاید نتایج متفاوتی رقم میخورد. اما حالا که این امکانات نیست، ما یاد گرفتهایم که روی کاری که داریم تمرکز کنیم و با همان چیزهایی که داریم، بهترینِ خودمان باشیم. هدفمان این است که آنچه را که میخواهیم به دست آوریم، حتی اگر به هر قیمتی و با هر شرایطی باشد.
برای دختران نسل جدید که تازه در ابتدای مسیرشان هستند و شاید هنوز راه خود را پیدا نکردهاند یا انگیزه کافی ندارند، چه پیامی دارید؟
میدانم که شرایط امروز خیلی سختتر از گذشته شده، اما همیشه به بچههای دهه هشتاد و نود افتخار میکنم. این نسل فوقالعاده قوی است. آنها در دورانی رشد کردهاند که چالشهای اقتصادی، اجتماعی و حتی بحرانهایی مثل کرونا بر سر راهشان بوده، اما با وجود همه اینها، اگر تصمیم بگیرند، میتوانند حتی قویتر و مصممتر از ما عمل کنند.
همیشه به آنها گفتهام: “فقط تصمیم بگیر و قدم اول را بردار.” وقتی واقعاً با تمام وجود برای چیزی تلاش میکنی، هیچ مانعی نمیتواند جلویت را بگیرد. باور دارم که وقتی ما با تمام وجود برای رسیدن به هدفی مصمم میشویم، دنیا خودش مسیر را برایمان باز میکند. شاید روزی به جایی برسی و با خودت بگویی: “چقدر همه چیز راحتتر از آن بود که فکرش را میکردم.”
همین که ارادهات را جمع کنی و اولین قدم را برداری، خیلی از مشکلات خودبهخود حل میشوند. به نظر من، هیچچیز در این دنیا وجود ندارد که با خواستن واقعی و تلاش نتوان به آن دست یافت. امیدوارم هر دختری در هر مسیری که به آن علاقه دارد، بدون ترس قدم اول را بردارد و با اطمینان ادامه بدهد.
آیا گاهی به این فکر نمیکنید که اگر مادر نبودید، کارها برایتان راحتتر میشد؟ چطور بین مسئولیت بزرگ مادری و ورزش تعادل برقرار میکنید؟
اولویت اول من الان دخترم است. با این که سن کمی دارد، اما همیشه من را درک میکند. وقتی از تمرین خسته برمیگردم، خودش میآید کنارم دراز میکشد و میگوید: “مامان تو خستهای، بذار برات چیزی بیارم بخوری.” با وجود کوچکی سنش، هیچوقت حس نکردم که مانعی برایم ایجاد کرده باشد. شاید زمانی که دوستانم بین تمرینها استراحت میکردند و من به خاطر او نمیتوانستم، تمرکزم کمی کمتر میشد، اما اگر بگویم که مادری جلوی پیشرفتم را گرفته، فقط بهانهجویی است.
به نظرم با برنامهریزی درست، میشود هر دو جنبه زندگی را مدیریت کرد. در واقع، دخترم به من انگیزه بیشتری داده است؛ باعث شده که حتی قویتر از قبل تمرین کنم. بهخصوص وقتی در مسابقات هستم و میدانم که مینل دارد نگاهم میکند، انگیزهام چند برابر میشود. سخت است، اما در عین حال، زیباست. فکر میکنم هر چیز ارزشمندی، سختیهای خودش را دارد.
در حال حاضر چه چیزی به شما انگیزه میدهد که ادامه دهید و چه چشماندازی برای آینده خود در این مسیر دارید؟
قهرمانی و مدال برای ما ورزشکاران مثل یک انگیزه پایان ناپذیر است؛ چیزی که همیشه انگیزه میدهد تا بیشتر تلاش کنیم. من قهرمانی آسیا را تجربه کردهام، اما هنوز مدال طلای المپیک آسیایی را ندارم و این یکی از مهمترین رویدادهای ورزشی است. رسیدن به این مدال برایم یک هدف بزرگ است و حس میکنم اگر به آن دست پیدا نکنم، همیشه در گوشه ذهنم باقی خواهد ماند.
المپیک لسآنجلس هم پیش روی ماست. اگر شرایط به گونهای باشد که بتوانم در آنجا عملکرد خوبی داشته باشم، مطمئناً ادامه میدهم. در واقع، تا وقتی که بدنم یاری کند و توان رسیدن به اهدافم را داشته باشم، از تلاش دست نمیکشم. اکنون اصلاً به کنارهگیری فکر نمیکنم؛ تمام تمرکزم روی هدفم است، و آن هدف طلا است.»
آیا ورزش شغل اصلی شماست و از آن درآمد دارید، یا نیاز است که در کنار ورزش شغل دیگری هم داشته باشید؟
منبع اصلی درآمد ما ورزشکاران، جوایزی است که پس از کسب مدالها دریافت میکنیم. اگر مدالی نباشد، عملاً درآمد ثابتی نداریم، چون حقوقی که از فدراسیون دریافت میکنیم آنقدر کم است که بههیچوجه قابل اتکا نیست. اما وقتی مدال میگیریم، جوایز آن به اندازهای هست که بتواند تا حدودی هزینههای زندگی ما را پوشش دهد. با وجود تورم و شرایط اقتصادی سخت، این جوایز میتواند کمک کند که حداقل برای یک سال آینده هزینههای خودمان را تأمین کنیم.
با این حال، نمیتوان تنها به این جوایز متکی بود. معمولاً باید در کنار ورزش، شغل دیگری هم داشته باشیم تا بتوانیم از پس هزینههای زندگی بربیاییم. برخلاف برخی رشتهها مثل فوتبال، فوتسال یا حتی والیبال که درآمدهای بهتری دارند، رشته ما چنین شرایطی ندارد. اینکه بخواهیم فقط با درآمد ورزش زندگی کنیم، به معنای پذیرفتن یک ریسک بزرگ است. چون در نهایت، ورزش با برد و باخت همراه است و اگر در مسابقهای موفق نشویم، همان درآمد ناچیز را هم از دست خواهیم داد.
بهعنوان یک زن موفق در ایران، اگر بخواهید یک جمله که چکیده ۱۵ سال تلاش و سختکوشیتان باشد بگویید، چه میگویید؟
به آنها میگویم هرکدام از ما در عمق ذهنمان یک تصویر از جایگاهی که میخواهیم به آن برسیم، داریم. آن چیزی که در ذهنمان نقش میبندد، دقیقاً همان چیزی است که میتوانیم به آن دست پیدا کنیم. اگر این رؤیا قرار نبود به واقعیت تبدیل شود، هرگز به ذهنمان نمیرسید. پس آنچه در ذهنتان میبینید، همان چیزی است که میتوانید به آن تبدیل شوید. فقط کافی است قدم بردارید، با اطمینان پیش بروید و باور داشته باشید که با وجود تمام سختیها، به آنچه میخواهید خواهید رسید.
مهسا جاور از مسیری پر از فراز و نشیب گفت؛ از روزهایی که ناامیدی سراغش آمد و لحظاتی که دوباره به خودش ایمان آورد. او با تمام وجود جنگید و ثابت کرد که حتی در سختترین شرایط هم میتوان رؤیای موفقیت را زنده نگه داشت. حالا او به دنبال مدال طلای المپیک آسیا و حضور قدرتمند در المپیک لسآنجلس است؛ اهدافی که به او انگیزه میدهد و به ما امید. او میداند که این مسیر آسان نخواهد بود، اما مصمم است که تا آخرین لحظه برای آن بجنگد.
مهسا معتقد است که هر رؤیایی که در ذهنمان شکل میگیرد، دستیافتنی است؛ به شرط آنکه قدم اول را برداریم و برایش بجنگیم. قصه او یادآور این حقیقت است که هیچ محدودیتی نمیتواند جلوی اراده را بگیرد، و اگر بخواهیم، راهی برای رسیدن به آنچه در ذهنمان داریم، خواهیم یافت.

آخرین مقالههای آموزشی














نظرات دانش آموختگان مقاله
عالی و دلگرم کننده بود
عالی و آموزنده
عالی بود . ممنون از تنوع مقاله هاتون