گفتوگو با نازیلا صادقی، اولین زن راهنمای طبیعتگرد دارای معلولیت
نازیلا صادقی، اولین راهنمای طبیعتگردی برای افراد دارای نیازهای خاص در ایران، داستانی از اراده فولادین و پشتکار بیپایان است. او با وجود محدودیتهای جسمی، توانسته به یک کارآفرین موفق تبدیل شود و در مسیر توانمندسازی زنان و افراد با شرایط ویژه پیشگام باشد. این مقاله شما را با چالشها، دستاوردها و لحظات الهامبخش زندگی نازیلا آشنا میکند و نشان میدهد که هیچ محدودیتی نمیتواند مانع از تحقق رویاها شود.
از زمان کودکیتان بگویید؛ چه چالشهایی را پشت سر گذاشتید که به شکلگیری شخصیت امروز نازیلا صادقی کمک کرد؟
زندگی من از همان بدو تولد با چالشهای بسیاری آغاز شد. من با یک بیماری نادر به نام استئوژنز ایمپرفکتا، یا همان بیماری “استخوانهای شکننده”، متولد شدم. شدت بیماری بسیار زیاد بود؛ به حدی که حتی توانایی راه رفتن و تحمل وزن را نداشتم. استخوانهایم با کوچکترین ضربهای میشکستند و تغییر شکل میدادند. برای حفظ ظاهر طبیعی استخوانها، نیاز به جراحیهای مکرر داشتم، اما در آن زمان، به دلیل شرایط جنگ، جامعه پزشکی کمتر به این بیماریها توجه میکرد.
بسیاری از پزشکان مسئولیت درمان من را نمیپذیرفتند و میگفتند: «اجازه دهید زندگیاش را به همین شکل سپری کند.» سرانجام، با تلاش فراوان خانوادهام، پزشکی پیدا شد که درمان مرا قبول کرد، اما تأکید کرد که هیچ قولی برای بهبود نمیدهد. همین نقطه، یکی از بزرگترین درسهای زندگی من شد: یاد گرفتم که باید جنگنده باشم و هیچگاه ناامید نشوم.
خانوادهام نقش بزرگی در شکلگیری این روحیه داشتند. پدر و مادرم با تمام توان تلاش کردند و حتی زمانی که شانس موفقیت تنها یک درصد بود، هرگز تسلیم نشدند. این ایستادگی آنها به من یاد داد که حتی در تاریکترین لحظات، همیشه کورسویی از امید وجود دارد. این باور به من کمک کرد تا نهتنها با بیماریام کنار بیایم، بلکه در مسیر زندگیام، به یک فرد قوی و مستقل تبدیل شوم.
ورود به مدرسه نیز یکی از چالشهای بزرگ من بود. به دلیل شرایط جسمیام، ابتدا میگفتند باید به مدرسه استثنایی بروم، اما خانوادهام اصرار داشتند که من در کنار سایر دانشآموزان عادی تحصیل کنم. مادرم در این مسیر نقش بزرگی داشت. او مرا بغل میکرد و تا در کلاس میبرد. حتی در تمام زنگها پشت در کلاس مینشست تا اگر نیاز داشتم کمکم کند. کمکم، با کمک خانوادهام توانستم با عصا راه بروم و مستقلتر شوم. این حمایت خانواده و باور به تواناییهایم، پایههای استقلال مرا شکل داد.
چه لحظهای در زندگی نازیلا بود که احساس کرد قدرت تغییر در دستان خودش است و میتواند مسیری متفاوت ایجاد کند؟
در طول زندگی، بارها لحظاتی را تجربه کردم که حس کردم میتوانم مسیر زندگیام را خودم تغییر دهم. یکی از این لحظات، زمانی بود که با بیماریام و محدودیتهای ناشی از آن مواجه شدم. بهجای اینکه تسلیم شرایط شوم، یاد گرفتم که باید راهحل پیدا کنم و بر مشکلات غلبه کنم. این موضوع برای من یک باور همیشگی شد: اینکه هیچ بنبستی وجود ندارد، مگر اینکه خودمان بخواهیم در آن بمانیم.
در سالهای اخیر، وقتی وارد جامعه و بازار کار شدم، چالشها بیشتر و پیچیدهتر شدند. مثلاً در مقاطعی با مشکلات بزرگی مثل ورشکستگی روبهرو شدم. اما بهجای اینکه اجازه دهم این مشکلات من را از مسیرم خارج کنند، تلاش کردم تا مسئله را شناسایی کنم، راهحل پیدا کنم و به مسیرم ادامه دهم. به نظرم، قدرت تغییر در این است که در لحظههای تاریک زندگی، بتوانیم به خودمان تکیه کنیم و سریعتر از آن وضعیت عبور کنیم. من یاد گرفتهام که به ذهنم قدرت بدهم و روی خودم کار کنم. این توانایی به من کمک کرده تا در هر مرحله از زندگی، حتی وقتی شرایط بسیار سخت بوده، همچنان مسیر خودم را بسازم.
چگونه با محدودیتهای جسمی خود کنار آمدید و توانستید آنها را به فرصتی برای رشد تبدیل کنید؟
یکی از مهمترین درسهایی که در زندگی آموختم، تمرکز بر داشتههایم بهجای نداشتهها بود. بسیاری از افراد تنها به چیزهایی که ندارند فکر میکنند و از امکاناتی که در اختیارشان هست غافل میشوند. من سعی کردم این نگرش را تغییر دهم. بهجای دیدن محدودیتها، آنها را بهعنوان فرصتی برای یادگیری و رشد در نظر گرفتم. شرایط ویژهای که داشتم، به من کمک کرد تا یاد بگیرم چگونه با چالشها مواجه شوم و به اهدافم نزدیکتر شوم. به نظرم، داشتن این طرز فکر، کلید اصلی موفقیت است. من به داشتههایم نگاه کردم و آنها را نقطه شروع حرکت به سمت اهدافم قرار دادم. نداشتهها را بهجای یک کمبود، بهعنوان اهدافی دیدم که باید برایشان تلاش کنم. همین طرز تفکر باعث شد محدودیتهای جسمیام نهتنها مانعی نباشند، بلکه انگیزهای برای تلاش بیشتر شوند.
وقتی بهعنوان اولین راهنمای طبیعتگردی برای افراد دارای شرایط ویژه در ایران شناخته شدید، چه احساسی داشتید و چه مسیری را طی کردید تا به این دستاورد برسید؟
از کودکی، سفر و طبیعت بخشی از سبک زندگی خانوادگی ما بود. حتی در روزهایی که جراحی در پیش داشتم، پدرم مرا به سفر میبرد تا از نظر روحی آماده شوم. طبیعت برای من جایی بود که آرامش، صبوری و توانمندیهای ذهنیام را تقویت میکرد. این ارتباط عمیق با طبیعت باعث شد که تصمیم بگیرم زبان آن را بهصورت علمی یاد بگیرم. یک روز، در محل کارم آگهی دورههای راهنمای طبیعتگردی را دیدم. حس کردم این نشانهای برای من است. با موسسه تماس گرفتم و شرایط خاصم را توضیح دادم. ابتدا گفتند که طبق قوانین، راهنمای طبیعت باید سلامت کامل جسمی داشته باشد، اما در نهایت موافقت کردند که در دورهها شرکت کنم.
دورهها بسیار جامع بودند؛ از گیاهشناسی و پرندهشناسی گرفته تا مدیریت بحران و آموزش بقا در طبیعت. حتی در بخشی از این دورهها، سه روز در جنگل با حداقل امکانات زندگی کردیم. این چالشها نهتنها تجربهای ارزشمند برای من بود، بلکه به من نشان داد که محدودیتها نمیتوانند مانع یادگیری و پیشرفت شوند. پس از گذراندن این دوره، نهتنها بهعنوان راهنمای طبیعتگردی شناخته شدم، بلکه توانستم با افراد زیادی ارتباط برقرار کنم و از آنها درسهای بزرگی بگیرم. این مسیر، آغازگر سفرهای ایرانگردی و جهانگردی من شد و مرا به این باور رساند که هیچ محدودیتی نمیتواند جلوی رؤیاهایم را بگیرد.
از بین سفر هایی که تا الان رفتهاید، چه داخلی و چه خارجی، کدام یک از این سفرها برای شما خاصتر بود و چه تجربیاتی از آنها کسب کردید؟
ایران، با طبیعت متنوع و منحصربهفردش، همیشه برای من مانند دنیایی بیپایان بوده است. سفرهای داخلی برایم پر از کشفهای جدید بودهاند، اما سفرهای خارجی نیز تجربیات متفاوتی را برایم رقم زدهاند. بیشتر سفرهای خارجی من بهصورت ماجراجویی و کولهگردی بوده است.
یکی از خاصترین سفرهایم، سفر به نپال بود. در سفر اخیرم به این کشور، که بهعنوان «سفیر توانمندی» و با حمایت مجتمع آموزش نیکوکاری رعد انجام شد، تجربیات فراموشنشدهای کسب کردم. در این سفر، بیش از ۸۰۰۰ پله را طی کردم و از سومین پل معلق دنیا که ۸۰ متر بالاتر از دره قرار داشت عبور کردم. علاوه بر این، در این سفر توانستم یک دوره غواصی را بگذرانم و بهعنوان اولین دختر ایرانی با شرایط ویژه، کارت بینالمللی غواصی دریافت کنم. این تجربهها به من نشان داد که هیچ محدودیتی نمیتواند مانع از انجام کارهایی شود که با تمام وجود به آنها باور دارم. هر سفر، برای من نهتنها یک ماجراجویی، بلکه فرصتی برای رشد و کشف تواناییهای جدیدم بوده است.
در این سالها برخورد جامعه و افراد با شرایط ویژه شما چگونه بوده و چطور توانستهاید این نگاهها را مدیریت کنید؟
اولین قدم برای مدیریت نگاههای دیگران این بود که خودم شرایط ویژهام را بپذیرم. وقتی پذیرفتم که متفاوت هستم، دیگر رفتار یا واکنش دیگران تأثیر منفی روی من نداشت. طبیعی است که افراد کنجکاو شوند یا حتی پرسشهایی داشته باشند. اما مهم این است که من چگونه با آنها برخورد میکنم و این رفتار را به فرصتی برای آگاهیبخشی تبدیل میکنم. گاهی افراد به دلیل ناآگاهی، سؤالاتی میپرسند یا واکنشهایی نشان میدهند که ممکن است ناراحتکننده باشد. من تلاش میکنم به آنها توضیح دهم و حتی راهنماییشان کنم که چگونه بهتر و محترمانهتر با افرادی مثل من صحبت کنند. بهخصوص در مورد کودکان، این موضوع اهمیت بیشتری پیدا میکند. متأسفانه، والدین گاهی با لحن تند یا سرزنشآمیز، کودکان را از پرسیدن سؤال بازمیدارند. این رفتار، ذهن کودک را دچار گره میکند و او را از درک تفاوتها بازمیدارد. به نظر من، آموزش و آگاهیبخشی در این مواقع بهترین راهحل است.
این رویکرد باعث شده است که بتوانم ارتباطات عمیق و دوستانهای با افراد ایجاد کنم. بسیاری از این ارتباطات از یک کنجکاوی ساده شروع شده و به دوستیهای ماندگاری تبدیل شده است. به نظرم، این ارتباطات نشان میدهد که پذیرش خود و آگاهیبخشی به دیگران، میتواند نگرش جامعه را تغییر دهد.
از تجربه راهاندازی شرکت تبلیغاتی خودتان بگویید، چگونه توانستید برند شخصیتان را ایجاد کنید و با چه چالشهایی روبهرو شدید؟
اولین تجربه کاری من در دوران دانشگاه شکل گرفت. آن زمان در مجتمع آموزش نیکوکاری رعد مشغول به کار بودم و همزمان دورههای گرافیک، فتوشاپ، کورل و ایلاستریتور را میگذراندم. علاقه من به هنر و طراحی باعث شد که به این مسیر جذب شوم و مهارتهایم را در این حوزه تقویت کنم. یکی از نقاط عطف زندگی من، شرکت در مسابقات ملی مهارت بود.
مدیرم که بسیار سختگیر اما دلسوز بود، اصرار کرد که در این مسابقات شرکت کنم. ابتدا تردید داشتم و فکر میکردم مهارت کافی برای رقابت ندارم، اما با حمایت او وارد مسابقات شدم و رتبه اول طراحی پوستر را کسب کردم. این موفقیت باعث شد به مسابقات جهانی کره جنوبی راه پیدا کنم. هرچند این مسیر با چالشهایی همراه بود، از جمله شکستگی پا و استفاده از ویلچر، اما توانستم با روحیهای قوی در مسابقات شرکت کنم و دستاوردهای ارزشمندی به دست آورم.
بعد از اتمام دانشگاه، تصمیم گرفتم کار اداری را کنار بگذارم و کسبوکار خودم را راهاندازی کنم. همه چیز از یک لپتاپ و پشت میز شطرنج یک پارک شروع شد. یکی از دوستانم پروژهها را به من میرساند و من آنها را انجام میدادم. این همکاری کمکم گسترش پیدا کرد و بعد از چند سال توانستم دفتر کار خودم را در میدان هفتتیر راهاندازی کنم. راهاندازی این شرکت به من نشان داد که برای موفقیت نیازی به شرایط ایدهآل یا منابع بزرگ نیست. تلاش، تمرکز و یادگیری مداوم کلید اصلی پیشرفت بودند. هر چالش، فرصتی برای یادگیری و رشد بیشتر بود و همین مسیر باعث شد که امروز بتوانم کسبوکارم را با اعتمادبهنفس بیشتری مدیریت کنم.
از دیدگاه نازیلا صادقی موفقیت واقعی چیست؟
به نظرم موفقیت واقعی به معنای دستیابی به دستاوردهای بزرگ یا فتح قلههای خاص نیست. موفقیت در این است که بتوانیم یک زندگی خوب و معنا دار بسازیم، در لحظه زندگی کنیم و از هر فرصت موجود بهره ببریم. این باور همیشه مرا در مسیر زندگی همراهی کرده است. وقتی توانستم برای اولین بار بهطور مستقل راه بروم، از هر قدم کوچک و ساده لذت بردم. این تجربه، به من یاد داد که در زندگی، هر دستاوردی حتی کوچک، ارزشمند است.
وقتی گرافیک را یاد گرفتم و به آن عمق بخشیدم، از هر پروژه و طرحی که خلق میکردم، لذت بردم. در هر مرحله از زندگی، از کوچکترین دستاوردها تا بزرگترین موفقیتها، سعی کردم بهترین بهره را از لحظهها ببرم. مهمترین عامل موفقیت برای من این است که بتوانم مسائل زندگیام را حل کنم و برای خودم آرامش ایجاد کنم.
هر بار که با مشکل جدیدی روبهرو شدم، تلاش کردم تا راهحلی پیدا کنم. این توانایی حل مسئله به من کمک کرده تا در هر مرحله از زندگی، حتی زمانی که شرایط دشوار بود، همچنان به مسیر خود ادامه دهم. به نظر من موفقیت در این است که بتوانیم از داشتههایمان بهرهبرداری کنیم، رویاهای خود را دنبال کنیم و از مسیر زندگیمان لذت ببریم. بهجای اینکه به آیندهای که نمیدانیم چه میشود فکر کنیم، باید از همین لحظه استفاده کنیم و به بهترین شکل ممکن زندگی کنیم.
پیامی که نازیلا صادقی برای دختران و زنانی که در ابتدای مسیر رشد و کارآفرینی هستند، چیست؟
زندگی برای همه ما پر از چالشها و لحظات سخت است. اما نکته مهم این است که هر فرد تواناییهای منحصر بهفرد خود را دارد. بهجای مقایسه خود با دیگران یا تمرکز بر آنچه که نداریم، باید روی خودمان کار کنیم و تواناییهای خود را شناسایی و تقویت نماییم. مهمترین نکته این است که خودمان را بشناسیم و از آنچه داریم بهره ببریم. ممکن است گاهی فکر کنیم که تواناییهایمان کافی نیست، اما باید بدانیم که مهمترین عامل موفقیت، رشد فردی و تلاش برای بهتر شدن است.
هر چقدر که روی خودمان کار کنیم و تواناییهای خود را توسعه دهیم، مسیر موفقیت برایمان هموارتر خواهد شد. در این مسیر، مهم این است که بهجای تمرکز بر مشکلات، راهحلها را پیدا کنیم. در نهایت، موفقیت نه تنها در دستاوردهای بزرگ، بلکه در یادگیری از چالشها و رشد در کنار آنهاست. باید به خودمان و مسیرمان ایمان داشته باشیم و از هر فرصتی که به دست میآید استفاده کنیم. در این مسیر، تنها کافی است که روی خودمان کار کنیم، باور داشته باشیم و از تلاش کردن دست نکشیم. مسیر موفقیت در نهایت به کسانی میرسد که با ایمان و تلاش خالصانه به جلو حرکت کنند.
داستان نازیلا صادقی به ما نشان میدهد که موفقیت واقعی نه تنها در غلبه بر محدودیتها، بلکه در استفاده از آنها بهعنوان فرصتی برای رشد و پیشرفت است. او با ارادهای قوی، توانسته است نهتنها به چالشهای زندگی خود پاسخ دهد، بلکه دیگران را نیز به مسیر توانمندی و موفقیت هدایت کند. نازیلا با پذیرش خود، تلاش مستمر و ایمان به تواناییهایش، ثابت کرده است که هیچ چیزی نمیتواند مانع از تحقق رویاها شود. این داستان الهامبخش به زنان و همه کسانی که در جستجوی رشد فردی و حرفهای هستند، یادآوری میکند که راه رسیدن به موفقیت، گاهی از دل بزرگترین چالشها میگذرد.
نظرات دانش آموختگان مقاله
فکر میکنم داستان ایشون رو قبلا در پادکستی شنیدم بودم، گاهی از خودم خجالت میکشم که با یک بدن و ذهنی سالم چرا هنوز هم برای بدست آوردن بعضی از رویاهام مردد هستم و تلاشی نمیکنم!