گفتوگو با نجمه آبتین، اولین کماندار زن ایرانی
نجمه آبتین، یکی از چهرههای برجسته تیراندازی با کمان ایران، با تلاشی خستگیناپذیر و پشتکاری مثالزدنی راهی پر از چالشها را طی کرده است. از روزهایی که در کنار خانوادهاش با ورزش آشنا شد تا زمانی که توانست اولین سهمیه المپیک را برای ایران در این رشته کسب کند، داستان او سرشار از تلاش، ایستادگی در برابر محدودیتها و شکست موانع بوده است. نجمه با ارادهای راسخ و عشق به هدفهایش، بر مشکلات و سختیهای بیشمار غلبه کرد و به الگویی الهامبخش برای نسل جوان تبدیل شد. در این مقاله، با او و مسیری که برای رسیدن به افتخاراتش پیموده است همراه میشویم؛ مسیری که به ما یادآور میشود، پشتکار و تعهد به رؤیاها میتواند هر غیر ممکنی را ممکن سازد.
چه شد که نجمه آبتین رشته تیراندازی را انتخاب کرد؟
از کودکی در محیطهای ورزشی بزرگ شدم و همیشه ورزش میکردم. آن زمان رشته اصلیام کاراته بود اما ووشو را هم شروع کرده بودم، البته آن زمان ووشو هنوز برای خانمها جا نیفتاده بود و مجبور بودم با مربی مرد کار کنم. خواهر بزرگترم به تیراندازی با تفنگ رفت و مربی او، خالهام بود. بعد از یک ماه تمرین، در مسابقات کشوری شرکت کرد و مدال گرفت و قهرمان کشور شد. این برای من انگیزه شد که من هم حتماً مدال بگیرم. به خالهام گفتم که میخواهم تیراندازی را امتحان کنم. او به من پیشنهاد داد که به تیراندازی با کمان بروم، چون تازه وارد ایران شده بود و جای کار داشت. آن زمان ۱۸ یا ۱۹ ساله بودم و در شیراز زندگی میکردم. ثبتنام کردم و با وجود نداشتن تجهیزات خاص، با اشتیاق شروع به تمرین کردم. دو سال بعد در یک مسابقه کشوری شرکت کردم و به مرور بیشتر به این رشته علاقهمند شدم. سه سال بعد از شروع، به تیم ملی دعوت شدم و این مسیر به تدریج به بخشی جدی از زندگیام تبدیل شد.
وقتی تصمیم گرفتید وارد این رشته شوید، تداخلی بین درس خواندن و ورزش کردنتان ایجاد نشد؟
راستش من از همان ابتدا بچه درسخوانی نبودم و بیشتر وقتم را در باشگاه میگذراندم. وقتی دبیرستان را تمام کردم و کنکور دادم، پدرم خیلی اصرار داشت که حتماً در شیراز قبول شوم. اما چون علاقه چندانی به درس خواندن نداشتم، قبولی در شیراز برایم سخت بود و معمولاً در شهرهای اطراف قبول میشدم که پدرم اجازه نمیداد به آنجا بروم. از آنجا که علاقه زیادی به ورزش داشتم، تصمیم گرفتم وقتم را تماماً به ورزش اختصاص بدهم و مسیرم را در همین راه ادامه دهم.
وقتی تصمیم گرفتید درس را کنار بگذارید و به ورزش بپردازید، با مخالفتی از سمت خانواده روبهرو نشدید؟
پاسخ: نه، چون خانوادهام همگی ورزشی بودند و میدانستند اردوهای تیم ملی تحت نظارت فدراسیون برگزار میشود. اگر میخواستم برای تحصیل به شهر دیگری بروم، پدرم مخالفت میکرد، اما درباره اردوهای تیم ملی در تهران نه تنها مخالفتی نداشت، بلکه به خاطر نظارت و شرایط منظم اردوها از این تصمیم حمایت هم کرد.
زمانی که به تیم ملی دعوت شدید، چه احساسی داشتید و با چه چالشهایی روبهرو شدید؟
وقتی برای اولین بار به تیم ملی دعوت شدم، به عنوان آخرین نفر و ذخیره انتخاب شده بودم. این موضوع باعث شد با تمام توان تمرین کنم؛ به طوری که طی سه ماه خودم را به رتبه سوم تیم رساندم و در جمع پنج نفر اول قرار گرفتم. پس از شش ماه تمرین و تلاش فراوان، توانستم به نفر اول تیم ملی تبدیل شوم.
وقتی جایگاهم در تیم ملی تثبیت شد، اولین تجربه برونمرزی من در تایلند و در جایزه بزرگ آسیا رقم خورد. با اینکه نتیجه چندان خوبی نگرفتم، اما مربیام از اعتماد به نفس و عملکرد رضایت داشت، و این تشویق برایم بسیار دلگرمکننده بود. دومین تجربه بینالمللی من در مسابقات کشورهای اسلامی در سال ۱۳۸۳ بود، جایی که موفق شدم اولین مدال ریکرو بانوان را برای ایران کسب کنم و این موفقیت به من اعتماد به نفس و انگیزه بیشتری داد تا به مسیرم با قدرت ادامه دهم.
بزرگترین چالشی که در دوران حرفهای ورزش با آن روبهرو شدید چه بود و چگونه توانستید با حفظ انگیزه ادامه دهید؟
در هر دوره از فعالیتم، با چالشهای متفاوتی روبهرو بودم. زمانی که به تیم ملی دعوت شدم، چالش من این بود که جایگاهم را در تیم تثبیت کنم و به رتبههای بالاتر برسم. وقتی توانستم نفر اول تیم ملی شوم، مشکل دسترسی به تجهیزات و نبود امکانات مناسب برای اسکان، به دغدغه اصلیام تبدیل شد. تجهیزات حرفهای ما چون وارداتی بود، به سختی در دسترس قرار میگرفت، اما من با تمام این شرایط کنار آمدم و تحمل کردم تا بتوانم به اهدافم برسم.
علاوه بر این، با ورود به مسابقات و مطرح شدن نامم در رسانهها، انتظارات از من بالا رفت که این موضوع فشار روحی و روانی زیادی وارد میکرد. فکر میکنم همه خانمها در زندگی خود با چالشهای اینچنینی مواجه شدهاند. ما بهخاطر تمرین در فضای باز و حضور آقایان در کنارمان، باید حجاب کاملی رعایت میکردیم که این موضوع در تمرینات و مسابقات محدودیتهایی ایجاد میکرد. مدام به ما تذکر میدادند که باید حتماً هدبند داشته باشیم و حتی یک تار مویمان بیرون نباشد. شاید این دغدغهها از بیرون خیلی به چشم نیاید، اما فشار روانی زیادی ایجاد میکرد و مقابله با این شرایط، بخشی از چالش همیشگی من بود.
سالها تلاش کردید و افتخارات زیادی در این رشته به دست آوردید، به نظرتان چه ویژگیهایی باعث شد که به این موفقیتها برسید؟
مهمترین ویژگی من این است که وقتی تصمیم به انجام کاری میگیرم، تمام تلاشم را میکنم تا به نتیجه برسم. هدفم همیشه این نبوده که حتماً بهترین نتیجه را بگیرم، بلکه این است که کاری را که شروع کردهام، به سرانجام برسانم. آن زمان کسی نبود که با حرفهای انگیزشی مرا به جلو هل دهد؛ اما همیشه بهطور ناخودآگاه تمام تلاشم را میکردم. اجازه نمیدادم چالشها مرا از تمریناتم دور کنند یا این فکر به سرم بزند که نمیتوانم ادامه دهم. بارها پیش میآمد که ۸ ماه به خانه نمیرفتم و حتی در زمان مرخصی بین مسابقات نیز تمرین را رها نمیکردم. تمرینات ما واقعاً سنگین بود. مربیهای ما ریکاوری یا استراحت خاصی در نظر نمیگرفتند و تمرینات گاهی از نظر روحی و جسمی فرسایشی میشد. به همین دلیل باید خودمان را قوی نگه میداشتیم. در دورههایی که در افت بودم، تمریناتم را چند برابر میکردم و حتی جمعهها هم دست از تمرین نمیکشیدم. همه اینها باعث شد که بتوانم به نتایجی که میخواستم دست پیدا کنم. فکر میکنم پشتکار و اراده قوی نقش اصلی را در موفقیتهایم داشته است.
در طول فعالیتتان در این رشته، لحظه ای بوده که فکر کنید شاید دیگر نتوانید ادامه دهید و چی شد که از این رشته به طور کلی فاصله گرفتید؟
نکته جالبی در این مورد وجود دارد؛ هیچوقت چنین فکری به ذهنم نرسیده است. گاهی شرایط واقعاً برایم دشوار میشد. مربیهای ما آن زمان بسیار سختگیر بودند؛ حتی اگر آسیب میدیدیم و درخواست استراحت میکردیم، کلاً به ما میگفتند به خانه برویم. من حتی در مواردی که به شدت آسیب دیده بودم هم حرفی نمیزدم. در مواقعی، به قدری تحت فشار بودم که نمیتوانستم تیر بزنم، اما باز هم فکر رها کردن به ذهنم نمیرسید. همیشه ذهنم درگیر این بود که باید ادامه دهم و شرایط را بهتر کنم و تمرکزم روی انجام بهترین کار ممکن بود.
در حال حاضر، از تیراندازی با کمان فاصله گرفتهام، اما همچنان ورزش میکنم و چهار سال است که در رشته کلیستنیکس فعالیت دارم. در سال ۲۰۱۲ برخلاف میلم، مربی تیم ملی شدم. دوست داشتم همچنان تیر بزنم، اما ناچار شدم به مدت چهار سال مربی باشم. با اینکه نتایج خوبی هم به دست آمد، اما احساس میکردم مربیان ایرانی در این رشته به اندازه کافی مورد توجه و احترام قرار نمیگیرند و افراد بیشتر به مربیان کرهای اعتماد داشتند. بعد از آن باردار شدم و مجبور شدم مدتی ورزش را کنار بگذارم. زمانی هم که قصد بازگشت داشتم، رئیس فدراسیون تغییر کرد و نتوانستیم به نتیجهای برسیم.
زمانی که از تیراندازی فاصله گرفتید، برایتان سخت نبود که ورزشی که سالها برایش زحمت کشیده بودید را کنار بگذارید؟
بله، واقعاً سخت بود. از سال ۸۳ تا ۹۵ حتی در دورهای که مربی تیم ملی بودم، کمانم را کنار نگذاشتم و هر وقت فرصتی پیدا میکردم، حتی در زمان استراحت بازیکنان، به تمرین ادامه میدادم. اما از سال ۹۵ به بعد، دیگر دست به کمان نزدم. این تصمیم برایم بسیار دشوار بود، اما بزرگ کردن پسرم در اولویت قرار داشت. تصمیم گرفته بودم سه سال اول زندگیاش بیشتر در کنارش باشم و فعالیتهای بیرون از خانه را محدود کنم.
بهطور کلی، ورزشکارانی که بهصورت حرفهای و قهرمانی فعالیت میکنند، اگر به یکباره ورزش خود را کنار بگذارند، معمولاً با احساسات منفی و حتی افسردگی مواجه میشوند. من هم آن دوره شرایط روحی خوبی نداشتم، بهویژه که مسائل بارداری نیز به این وضعیت اضافه شده بود.
وقتی به گذشته نگاه میکنید، کدام لحظه از دوران ورزشیتان را اوج موفقیت خود میدانید؟
دقیقاً همان مسابقات جهانی در فرانسه، جایی که توانستم سهمیه المپیک را بگیرم. مسابقه بسیار حساسی بود؛ ۵۰ نفر شرکتکننده داشتیم که فقط پنج نفرشان انتخاب میشدند. این مسابقه برایم حیاتی بود و فشار روانی بسیار زیادی روی دوشم بود. اما خوشبختانه توانستم از پس این چالش برآیم، مدال نقره بگیرم و اولین سهمیه المپیک ۲۰۰۸ پکن را برای این رشته کسب کنم. در کل، در ورزش کشور تنها من و دو نفر دیگر از خانمها توانستیم برای المپیک سهمیه بگیریم.
آن لحظه واقعاً برایم عجیب و خاص بود، چرا که در آن مسابقه، رقابت بسیار نزدیکی با حریفم داشتم و در نهایت با اختلاف چهار امتیاز توانستم پیروز شوم. یادم میآید آن زمان تمام تلاشم را میکردم که اشک نریزم، اما وقتی همتیمیام را دیدم، همدیگر را در آغوش گرفتیم و حسابی گریه کردیم.
تا قبل از این مسابقه، در شرایط سختی بودم و در دو مسابقه قبلی موفق به کسب سهمیه نشده بودم. شرایط طوری بود که حتی مربیها هم کمکم باورشان را به من از دست داده بودند و این فشار زیادی به من وارد میکرد. کسب این سهمیه برایم به نوعی اثبات خودم به خودم بود و حس رهایی داشتم که میدانستم از پس این چالش برآمدهام.
اگر بخواهید یک خاطره خاص از دوران ورزش حرفهایتان بگویید که همیشه در ذهنتان مانده، آن خاطره چیست؟
یکی از خاطرات جالبی که همیشه در ذهنم مانده، مربوط به المپیک است. کنار یک آقای ایتالیایی در حال تیر زدن بودیم که ناگهان برگشت و با تعجب به من گفت: «عه، تو هم به المپیک اومدی؟ چند ساله که مشغول تیراندازی هستی؟» وقتی گفتم فقط چهار سال، با شگفتی گفت: «چطور ممکنه تو در این مدت کوتاه به المپیک برسی؟ تو واقعاً نابغهای.» بعد، دوستش را صدا کرد و از او خواست که از ما عکس بگیرد. این شخص کسی بود که خودش چهار دوره در المپیک شرکت کرده بود و از موفقترین افراد این رشته بهشمار میرفت. این واکنش او برای من بسیار ارزشمند و دلگرمکننده بود، چرا که میدیدم فردی در این سطح متوجه تلاش و مسیر سختی که طی کرده بودم، شده است.
به نظرتون بزرگترین درسی که از ورزش تیراندازی گرفتید چیست و این درس چطور روی زندگی شخصیتان تأثیر گذاشته است؟
بزرگترین درسی که از تیراندازی گرفتم، اهمیت تمرکز روی لحظه و نادیدهگرفتن نتایج فوری است. در تیراندازی، نتیجه هر تیر را همان لحظه میبینیم؛ اما یاد گرفتهایم که نه باید با زدن یک «۱۰» بیش از حد خوشحال شویم و نه با تیر خراب، ناراحت. چون هر بار که اجازه بدهیم نتیجه قبلی روی ما تاثیر بگذارد، احتمال خراب کردن تیر بعدی بالا میرود. این درس به من آموخت که هر نتیجهای را همانجا رها کنم و قدم بعدی را با ذهنی خالی از نتیجه قبلی بردارم.
در زندگی هم دقیقاً همینطور است؛ نباید اتفاقهای خوب آنقدر ما را هیجانزده کنند که از گامهای بعدی غافل شویم، و نه باید شکستها آنقدر ما را تحت تاثیر قرار دهند که از ادامه مسیر باز بمانیم. این طرز فکر به من کمک کرده است تا همیشه رو به جلو حرکت کنم، بدون اینکه به موفقیتها یا شکستهای گذشته وابسته باشم.
اگر بخواهید یک توصیه برای نسل جدید که تازه در ابتدای مسیر خود هستند داشته باشید، چه میگویید؟
توصیه من این است که هیچوقت خودشان را با دیگران مقایسه نکنند. خیلی از چیزهایی که در دنیای مجازی میبینیم، همیشه واقعیت نیست. بهتر است روی زندگی واقعی خودشان تمرکز کنند و بر اساس اهداف و ارزشهای خودشان زندگی کنند. نکته مهم دیگر، تعهد است. تعهد به مسیری که آغاز کردهاید، کمک میکند تا با هر چالش یا سختی که روبهرو میشوید، از مسیر خارج نشوید. بهطور خلاصه، تعهد به مسیری که انتخاب کردهاید، کلید موفقیت است.
نجمه آبتین، با داستانی سرشار از تلاش، تعهد و گذر از موانع، به ما یادآور میشود که موفقیت چیزی فراتر از رسیدن به خط پایان است؛ موفقیت یعنی ایستادگی در لحظات دشوار و ادامه دادن با وجود تمام چالشها. او نشان داد که با اراده و ایمان به هدف، هر مانعی قابل عبور است و رویاها دستیافتنی میشوند. مسیری که او طی کرده، الهامبخش همه کسانی است که در آغاز راه هستند و به دنبال نیرویی برای ادامه دادن میگردند؛ نیرویی که از دل باور به خود و تعهد به مسیری که انتخاب کردهایم، به دست میآید.
نظرات دانش آموختگان مقاله
بسیاز عالی بود ممنونم ازتون