گفت و گو با مریم صالح، اولین کتابفروش سیار با دوچرخه
سارا میرزایی
سارا میرزایی
امتیاز 5 از 6 رای

گفت و گو با مریم صالح، اولین کتابفروش سیار با دوچرخه

زندگی مریم صالحی، داستان جسارت، خلاقیت و پشتکار است. او با تصمیمی متفاوت، مسیر زندگی خود را از کارمندی به ترکیب خلاقانه‌ای از دوچرخه‌سواری و کتاب‌فروشی تغییر داد. این تغییر نه تنها نشانه‌ای از اراده و باور به خود است، بلکه نمایانگر توانایی زنان در عبور از محدودیت‌ها و ایجاد مسیری الهام‌بخش برای دیگران است. مریم با دوچرخه‌ای ساده و عشقی عمیق به کتاب، گامی برداشت که نشان می‌دهد تغییرات بزرگ از تصمیم‌های کوچک اما پرمعنا آغاز می‌شوند. این داستان، سرشار از لحظاتی است که می‌تواند الهام‌بخش همه کسانی باشد که به دنبال آزادی و معنای بیشتری در زندگی خود هستند.

چه شد که مریم صالح تصمیم گرفت مسیر متفاوتی را در زندگی‌اش آغاز کند؟

تصمیم من برای تغییر، یک‌ شبه نبود؛ دلایل متعددی پشت آن بود. همه چیز از تولدم در مهرماه سال گذشته شروع شد. همان موقع به خودم گفتم: «امسال باید تغییری در زندگی‌ام ایجاد کنم.» ایده‌های مختلفی داشتم، یکی از آنها این بود که یک ون بگیرم و با آن سفر کنم. اما وقتی حساب و کتاب کردم، دیدم که خرید یک ون و تجهیز آن به کتاب، تقریباً ۱۰۰ میلیون هزینه دارد! خیلی دنبالش رفتم، اما وقتی دیدم نمی‌شود، به خودم گفتم: «خب حالا که می‌خواهم این کار را شروع کنم، به چه قیمتی؟ آیا ارزشش را دارد که بدهکار شوم؟ از کی باید قرض بگیرم؟ چه کسی کمکم می‌کند؟»
یک اخلاقی که دارم این است که اصلاً دوست ندارم بدهکار باشم یا از کسی کمک بگیرم. همین شد که با دوچرخه شروع کردم. درآن زمان هنوز کارمند بودم. صبح‌ها به محل کارم می‌رفتم و بعدازظهرها تا شب روی این پروژه کار می‌کردم. اما از دو ماه پیش، دیگر کارمندی را کنار گذاشتم. خیلی وقت بود که به این فکر می‌کردم: «کارمندی را کنار بگذارم، ولی به جایش چه کنم؟ طراحی فریلنس انجام بدهم؟ یا کارهای دیگر را امتحان کنم؟» اما بالاخره آدم باید خودش را پیدا کند و من آن جرقه را در کتاب‌فروشی پیدا کردم.
این مسیر را با صبر زیادی طی کردم؛ چون تنها بودم، فقط خودم و خودم. حتی وقتی این کار را شروع کردم، تا یکی دو ماه هیچ‌کس از خانواده، دوستان یا آشنایانم نمی‌دانست.

 

نمی‌خواستم کارمند بمانم، دلم می‌خواست آزاد باشم و برای خودم کار کنم.

آیا در این مسیر با مخالفت یا مانعی از سوی خانواده یا اطرافیان مواجه شدی؟

بله، مخالفت‌هایی وجود داشت، اما زمانی که متوجه شدند من تصمیمم را گرفته‌ام و کارم را شروع کرده‌ام، دیگر کاری نمی‌شد کرد. دلیل اصلی من برای این تغییر این بود که نمی‌خواستم کارمند بمانم. دلم می‌خواست آزاد باشم، برای خودم کار کنم و شغلی داشته باشم که با ورزش و تعامل با مردم گره خورده باشد. من از آدم‌ها انرژی می‌گیرم؛ شنیدن داستان‌هایشان برایم ارزشمند است. خیلی‌ها می‌گویند این کاری که انجام می‌دهم درآمد زیادی ندارد، اما ارتباطات انسانی برای من مثل تراپی است و از آن بسیار لذت می‌برم.

 

قبل از ایجاد کتابفروشی سیار، دوچرخه‌سواری را به‌صورت حرفه‌ای انجام می‌دادی؟

نه به‌صورت حرفه‌ای، اما دوچرخه‌سواری همیشه بخش مهمی از زندگی‌ام بود. تقریباً هر روز دوچرخه‌سواری می‌کردم؛ حتی مسیر رفت‌وآمد به محل کارم را هم با دوچرخه طی می‌کردم. اگر وقتی آزاد پیدا می‌کردم، اولین انتخابم دوچرخه‌سواری بود.
سفر با دوچرخه را خیلی دوست داشتم، اما نمی‌توانم بگویم به شهرهای مختلف سفر کرده‌ام؛ چون همیشه مشغول کار بودم و فرصت سفر طولانی نداشتم. با این حال، دوچرخه همیشه برایم یک وسیله برای آزادی و لذت از لحظه‌ها بود، و حالا این کتابخانه هم به آن اضافه شده تا تجربه‌ام را غنی‌تر کند.

 

گفتی دوست داشتی از فضای کارمندی خارج شوی و شغلی آزادتر داشته باشی، چه شد که به کتاب‌فروشی رسیدی؟ آیا کتاب برای تو معنای خاصی دارد؟

بله، کتاب برای من معنای خیلی خاصی دارد. در دوره‌ای از زندگی‌ام، کتاب‌ها بهترین همراهانم بودند. همیشه کتاب می‌خواندم، اما در مقطعی از زندگی که خیلی تنها بودم، کتاب شد پناهگاه و ناجی من. ما دهه‌شصتی‌ها در جامعه‌ای بسته بزرگ شدیم؛ دورانی که تازه از جنگ عبور کرده بودیم و خیلی از ما، آگاهانه یا ناآگاهانه، با ترومای بزرگی دست‌وپنجه نرم می‌کردیم. مخصوصاً برای دختران این جامعه، شرایط همیشه سخت‌تر بوده و به‌خاطر ناآگاهی، بسیاری از ما اجازه دادیم دیگران در حقمان اجحاف کنند.
من خودم با کتاب توانستم شخصیتم را ارتقا بدهم. کتاب‌ها به من آگاهی دادند، کمک کردند خودم را بهتر بشناسم و از محدودیت‌هایم عبور کنم. همین علاقه باعث شد که بخواهم کاری انجام بدهم که برای دیگران، مخصوصاً دختران، الهام‌بخش باشد. وقتی دخترهایی به کتاب‌فروشی‌ام می‌آیند و با هم صحبت می‌کنیم، همیشه به آن‌ها می‌گویم: «نترسید! شرایط من بدتر از این بود، ولی خودم را نجات دادم.»
کارمند بودن برای من سختی نبود، ولی محدودیت بود. سال‌ها در بخش طراحی کار می‌کردم؛ تابستان‌ها زیر باد خنک اسپلیت و زمستان‌ها کنار بخاری، اما حس می‌کردم اسیرم. آزادی برایم اولویت بود و هنوز هم هست. شاید حالا خیلی‌ها بگویند کارم سخت است؛ زیر باد و باران، بیرون از خانه، اما این سختی برایم هیچ نیست، سختی واقعی، اسارت است.
من باور دارم آدم باید برای آزادی‌اش بجنگد. باید از خودش شروع کند، بدون اینکه منتظر دیگران باشد. همه چیز پول نیست، همه چیز رفاه نیست. گاهی در سختی زندگی می‌کنی، اما روح تو آزاد است، و این آزادی است که خوشبختی می‌آورد.

 

سال ها کارمند بودم، اما حس می‌کردم اسیرم! گاهی در سختی زندگی می‌کنی، اما روح تو آزاد است، و این آزادی است که خوشبختی می‌آورد.

 

بسیاری می‌پرسند که چرا بچه‌ها در مدارس کتاب نمی‌خوانند یا به‌طور کلی افراد اهل مطالعه نیستند. به نظر تو برای این مشکل چه باید کرد؟

من فکر می‌کنم مردم، مخصوصاً بچه‌ها، باید خودشان به نقطه‌ای برسند که متوجه شوند به کتاب نیاز دارند؛ مثل نیازی که به غذا دارند. کتاب خواندن باید برای افراد به یک نیاز اساسی تبدیل شود، نه چیزی تجملی یا اضافه.
تا به حال دیده‌ای کسی وارد رستوران شود و سر قیمت غذا چانه بزند؟ ولی برای خرید کتاب، اغلب به دنبال تخفیف هستند، چون کتاب را جزو نیازهای ضروری خود نمی‌دانند. به نظر من، تا زمانی که این تلنگر در افراد ایجاد نشود، تا وقتی احساس نکنند که مطالعه برای زندگی‌شان ضروری است، تغییری ایجاد نمی‌شود. مثلاً اگر فست‌فود نخوری، اتفاق خاصی نمی‌افتد، اما اگر آگاهی و آرامش نداشته باشی، هزینه‌ای سنگین‌تر از آن را پرداخت خواهی کرد. کتاب چیزی است که آگاهی و آرامش را برای ما به ارمغان می‌آورد، و این چیزی است که باید درک شود. تلنگر اصلی باید از درون خود افراد بیاید، نه از بیرون.

 

به نظر تو ترکیب دوچرخه‌سواری با فروش کتاب چه تأثیری در نگاه مردم و جامعه نسبت به این کار داشته است؟ ارزیابی تو از دیدگاه مردم چیست؟

دیدگاه مردم نسبت به این کار واقعاً مثبت بوده است. وقتی با من روبه‌رو می‌شوند یا از نزدیک کارم را می‌بینند، اغلب واکنش‌های خوبی نشان می‌دهند. می‌توانم بگویم از میان تمام بازخوردهایی که گرفته‌ام، شاید تنها یک درصد منفعل بوده‌اند یا به دلایلی شخصی علاقه‌ای نشان نداده‌اند. اما اینکه کسی با این کار مخالفت کند یا با آن بجنگد، اصلاً وجود نداشته است.
این ترکیب، یعنی دوچرخه‌سواری همراه با فروش کتاب، برای بسیاری از مردم جالب و الهام‌بخش است. خیلی‌ها آن را به‌عنوان کاری متفاوت و ارزشمند می‌بینند که نه‌تنها فرهنگ مطالعه را ترویج می‌دهد، بلکه به‌نوعی سبک زندگی سالم و متفاوت را هم تبلیغ می‌کند.
اینکه مردم چنین بازخورد مثبتی نشان می‌دهند، برای من هم یک انگیزه بزرگ است. باعث می‌شود احساس کنم این مسیر ارزش ادامه دادن را دارد و می‌تواند در تغییر نگاه جامعه به کتاب و مطالعه نقش مهمی داشته باشد. هر بار که کسی با شوق به کتاب‌ها نگاه می‌کند یا از من درباره کارم می‌پرسد، متوجه می‌شوم که این ترکیب ساده چقدر می‌تواند تأثیرگذار باشد.

 

در روزهایی که به‌عنوان کارمند و طراح فرش مشغول بودی و عصرها به فروش کتاب می‌پرداختی، با وجود فرسایشی بودن کار اول، چطور انرژی و انگیزه‌ات را برای کار دوم حفظ می‌کردی؟

دیدن آدم‌ها و ارتباط با آن‌ها برای من همیشه لذت‌بخش و انرژی‌بخش بوده است. هر روز که به فروش کتاب می‌پرداختم، از این ارتباطات انگیزه می‌گرفتم. مثلاً چند نفر بودند که وقتی کار من را دیدند، تصمیم گرفتند کار خودشان را شروع کنند. این برایم خیلی ارزشمند بود و حس می‌کردم تأثیری هرچند کوچک روی دیگران گذاشته‌ام. یکی از دلایل دیگر انرژی من، رها کردن این باور بود که شغل باید تعریف‌کننده شخصیت انسان باشد. من تصمیم گرفتم از این قید و بند عبور کنم. حتی جاهایی که خودم را دستفروش معرفی می‌کردم، واکنش‌های جالبی می‌گرفتم. یادم هست در یک مراسم، وقتی همه درباره مشاغل و تجربه‌هایشان صحبت می‌کردند، گفتم: «من دستفروشم.» یکی از افراد گفت: «نه، کار شما خیلی باکلاس‌تر از این حرف‌هاست!» اما جواب دادم: «چنین چیزی نیست. برای من مهم نیست شغلم چگونه دیده می‌شود؛ مهم این است که شخصیت من با هر شغلی که داشته باشم، همان باقی می‌ماند.»
این نگاه باعث شد آزادتر شوم و یاد بگیرم که احترام واقعی باید به خود فرد باشد، نه به جایگاه شغلی‌اش. اگر کسی به‌خاطر شغلم به من احترام بگذارد، برای من هیچ ارزشی ندارد. همین آزادی فکری، انرژی و انگیزه زیادی به من می‌دهد تا در مسیر خودم ادامه دهم.

 

آیا ارزش خاصی وجود دارد که تو را در این مسیر هدایت کند؟

در حال حاضر چیزی که  بیشتر از همه مرا در این مسیر هدایت می‌کند، روحیه کمک به دیگران است. برایم مهم است که بتوانم به‌نوعی سهم خودم را در زندگی دیگران ادا کنم. با کاری که انجام می‌دهم، احساس می‌کنم می‌توانم به افرادی که به آگاهی و الهام نیاز دارند، کمک کنم. البته ارزش‌های آدم در دوره‌های مختلف زندگی تغییر می‌کنند. وقتی نوجوان بودم، ارزش‌هایم با زمان حال کاملاً متفاوت بودند. اما امروز، اصلی‌ترین چیزی که در زندگی‌ام دنبال می‌کنم، این است که حالم خوب باشد. دارم تمام تلاشم را می‌کنم تا حال خودم را خوب نگه دارم، و این برایم کافی است. این‌که در نهایت موفق شوم یا نه، آن‌قدر اهمیت ندارد. چیزی که برایم مهم است، این است که تلاش خودم را کرده باشم. البته آدم هیچ‌وقت نمی‌داند فردا چه اتفاقی می‌افتد. شاید ارزش‌هایم تغییر کنند و چیزی دیگر برایم مهم شود. به نظرم نباید هیچ‌وقت یک ارزش ثابت را به‌عنوان اصل غیرقابل تغییر در زندگی قرار داد. زندگی متغیر است و ارزش‌ها هم با آن تغییر می‌کنند. در نهایت، برای من مهم این است که در هر شرایطی بتوانم هدفم را دنبال کنم و حال خوب خودم را حفظ کنم، هرچند تغییرات اجتناب‌ناپذیر باشند.

 

یاد گرفتم احترام واقعی باید به خود فرد باشد، نه به جایگاه شغلی‌اش. اگر کسی به‌خاطر شغلم به من احترام بگذارد، برای من هیچ ارزشی ندارد.

به‌عنوان زنی که ایده‌های خلاقانه خود را عملی کرده، در مسیر کاری‌ات با چه موانع و چالش‌های اجتماعی روبه‌رو شدی؟ آیا تبعیض‌هایی را تجربه کردی؟

در جامعه ما، تبعیض علیه زنان واقعیتی انکارناپذیر است. خیلی از کارها برای زنان تابو به حساب می‌آیند یا به آن‌ها محدودیت‌های زیادی تحمیل می‌شود. اما نکته جالبی که در مسیر من وجود داشت، این است که شاید کاری که من شروع کردم، اگر توسط یک مرد انجام می‌شد، این‌قدر مورد توجه و تشویق قرار نمی‌گرفت. چرا؟ چون جامعه هنوز زن را به‌عنوان جنس ضعیف می‌بیند.
وقتی یک زن کاری را که به‌ظاهر فراتر از توان اوست انجام می‌دهد، بیشتر تشویق و حمایت می‌شود، چون انتظار ندارند که از پسش بربیاید. این تشویق‌ها از یک سو خوشایند است، اما از سوی دیگر، به همان نگاه تبعیض‌آمیز برمی‌گردد. اگر من مرد بودم، شاید این‌قدر به من افتخار نمی‌کردند یا حمایتم نمی‌کردند. این تضاد همیشه برایم جالب بوده است. از یک طرف، جامعه‌ای داریم که مدام به زنان می‌گوید نمی‌توانند و نباید کارهای سخت انجام دهند. از طرف دیگر، وقتی زنی برخلاف این باورها کاری انجام می‌دهد، بیشتر به چشم می‌آید. برای خودم، این نگاه‌ها نه‌تنها مانع نشد، بلکه انگیزه‌ام را بیشتر کرد. هر بار که کسی می‌گفت «سخته، نمی‌تونی»، برایم فرصتی بود تا نشان بدهم که می‌توانم. در نهایت، این مسیر برای من بیشتر از اینکه چالشی باشد، راهی بود برای به چالش کشیدن این نگاه‌ها و اثبات اینکه توانایی و قدرت زنان هیچ مرزی نمی‌شناسد. اگر صفحه‌ام را ببینید، پیام‌ها و بازخوردها این حقیقت را تأیید می‌کنند: زن بودن، به جای مانع، می‌تواند انگیزه‌ای برای پیشرفت باشد، اگر بخواهی که از محدودیت‌ها عبور کنی.

 

آیا در مسیر کاری‌ات کسی بوده که الهام‌بخش تو باشد، تو را تشویق کند یا الگویی برایت باشد؟

بله، اما برای من الهام‌بخش بودن محدود به افراد خاص یا شناخته‌شده نیست. باور دارم که هر انسانی یک کتاب است، پر از درس‌ها و تجربیات ارزشمند. هر کسی به شکلی برای زندگی‌اش می‌جنگد، حتی اگر تلاش‌هایش دیده نشود یا کسی متوجه آن نشود. الزامی نیست که فرد حتماً قهرمان باشد یا کار بزرگی انجام داده باشد تا الهام‌بخش شود. حتی یک کودک می‌تواند چیزی به تو بیاموزد. من دوستانی داشتم که بی‌خانمان بودند، اما به سراغم می‌آمدند تا با هم کتاب بخوانیم. از آن‌ها هم درس‌هایی یاد گرفتم که شاید از هیچ جای دیگری نمی‌توانستم بیاموزم. حتی زن خانه‌داری که به‌ظاهر کارش دیده نمی‌شود، اما با چند بچه زندگی‌اش را مدیریت می‌کند، برای من یک قهرمان است. زندگی این افراد پر از درس‌هایی است که اگر دقت کنی، می‌توانند الهام‌بخش‌ترین الگوها باشند.
برای من، الهام‌بخش بودن چیزی نیست که محدود به یک جایگاه اجتماعی یا موفقیت‌های بزرگ باشد. هر کسی در مسیر زندگی خودش، می‌تواند چیزی برای آموختن داشته باشد، اگر بخواهی که ببینی و یاد بگیری.

 

موفقیت از نظر مریم صالح چه معنایی دارد؟

موفقیت برای من چیزی جز حال خوب و آرامش نیست. موفقیت یعنی رسیدن به جایگاهی که برای خودت تصور کرده‌ای، اما در عین حال، لذت بردن از مسیری که طی می‌کنی. برای من، موفقیت این نیست که به یک هدف خاص برسم، بلکه این است که در لحظه زندگی کنم و از تلاشی که می‌کنم لذت ببرم. همیشه به دیگران توصیه می‌کنم که در مسیر رسیدن به موفقیت، حال خودشان را فراموش نکنند. ممکن است هیچ‌وقت به آن نقطه‌ای که می‌خواهند نرسند، اما چیزی که مهم است، حس خوبی است که در طول مسیر تجربه می‌کنند.
یک نکته دیگر هم برای من اهمیت دارد: اینکه درباره ایده‌هایم تا زمانی که عملی نشده‌اند، صحبت نکنم. وقتی درباره یک ایده صحبت می‌کنی و دیگران تشویقت می‌کنند، ممکن است مغزت حس رضایت ایجاد کند، انگار که به آن هدف رسیده‌ای. این می‌تواند باعث شود انگیزه‌ات را برای ادامه از دست بدهی. بعضی‌ها این موضوع را به چشم و نظر ربط می‌دهند، اما به نظر من، مسئله فقط این است که مغز به اشتباه رسیدن به هدف را شبیه‌سازی می‌کند. به طور خلاصه برای من، موفقیت یعنی تلاش کردن، لذت بردن از مسیر و حفظ حال خوب، بدون وابسته کردن خوشحالی‌ام به نتیجه نهایی.

 

به‌عنوان کسی که مرزها را شکسته و کار خودش را پیش برده، چه توصیه‌ای برای کسانی دارید که از شروع یک کار جدید می‌ترسند یا از موانع پیش‌رو نگران هستند؟

ترس از شروع کاملاً طبیعی است، و به نظر من آدم باید بترسد. اگر کسی اصلاً نترسد، شاید بیش از حد بی‌پروا باشد. شروع هر کار جدیدی استرس و اضطراب خودش را دارد. اما چیزی که مهم است این است که بدانید ترسی که قبل از شروع دارید، همیشه بزرگ‌تر از خودِ آن کار است. توصیه من این است که حتی با قدم‌های کوچک شروع کنید. لازم نیست همه چیز از ابتدا کامل و بی‌نقص باشد. کم‌کم که پیش بروید، ترس‌هایتان می‌ریزد و اعتمادبه‌نفس پیدا می‌کنید. مهم این است که شروع کنید، چون ترس از انجام ندادن و حسرتی که بعداً به‌خاطرش خواهید داشت، بسیار دردناک‌تر از ترسی است که قبل از شروع احساس می‌کنید. من هم وقتی کارم را شروع کردم، تمام این استرس‌ها و اضطراب‌ها را تجربه کردم و حتی هنوز هم گاهی این احساسات به سراغم می‌آیند. اما چیزی که باعث شد ادامه بدهم، علاقه و هدفی بود که برای خودم تعیین کرده بودم. پای هدفم ایستادم و با وجود ترس‌ها شروع کردم.
ترس طبیعی است، اما بگذارید هدف و علاقه‌تان شما را به جلو هدایت کند. اگر شروع نکنید، همیشه با این سؤال روبه‌رو خواهید بود: «چه می‌شد اگر…؟» و این حسرت، بسیار سنگین‌تر از هر ترسی است که در ابتدا دارید.

 

به‌عنوان سخن پایانی، چه پیامی برای دخترانی که رؤیاهای بزرگی در سر دارند داری؟

می‌گویم زندگی کنید. حسرت چیزی است که هیچ‌وقت از دلتان پاک نمی‌شود، و این حسرت‌ها بسیار سنگین‌تر و دردناک‌تر از تلاش‌هایی است که ممکن است به نتیجه نرسند. جمله‌ای از کتاب سقوط همیشه برای من تأثیرگذار بوده: «شیرجه‌های نرفته، کبودی‌های بزرگ‌تری به جا می‌گذارند.» وقتی آرزویی دارید، وقتی هدفی در ذهنتان است، قدم بردارید و انجامش دهید. اگر هم به نتیجه نرسیدید، چیزی از دست نداده‌اید. اما اگر هیچ‌وقت تلاش نکنید، تا پایان عمر با خودتان می‌گویید: «کاش انجامش داده بودم.» و این حسرت، بسیار سنگین‌تر از هر شکستی است. چند وقت پیش در یک نشست نویسندگان شرکت کردم. مردی شیرازی از من پرسید: «دخترم، چطور شد که به اینجا رسیدی؟» و راستش جوابی نداشتم. فقط گفتم: «نمی‌دانم! فقط دلم را زدم به دریا.»
این همان چیزی است که می‌خواهم به همه دخترانی که رؤیاهای بزرگی دارند بگویم: دلتان را به دریا بزنید. نگذارید ترس یا تردید شما را متوقف کند. رؤیاهایتان ارزش این را دارند که برایشان بجنگید، حتی اگر نتیجه چیزی که می‌خواهید نباشد، همان تلاش کردن خودش یک پیروزی است.

 

مسیر زندگی مریم صالحی نشان می‌دهد که تغییر، هرچند دشوار، می‌تواند دریچه‌ای به آزادی و رضایت درونی باشد. او با جسارت و پشتکار توانست شغلی خلق کند که نه تنها با علایقش هم‌سو است، بلکه ارزش‌های انسانی همچون ارتباط و آگاهی را ترویج می‌دهد. مریم ثابت کرد که محدودیت‌ها تنها زمانی قدرت دارند که اجازه دهیم ما را متوقف کنند. انتخاب‌های او الهام‌بخش هر کسی است که در جستجوی راهی متفاوت برای معنا بخشیدن به زندگی‌اش است. داستان او یادآور این حقیقت است که موفقیت، تنها در نتیجه خلاصه نمی‌شود؛ بلکه در مسیری که با عشق و اراده طی می‌کنیم، معنا پیدا می‌کند.

ارسال کامنت هاوین
ارزیابی مقاله
ازت می خوام اول وارد سایت بشی و نظرت رو درباره این مقاله کامل و در چند خط بنویسی (حتما نظر با جزییات بنویس و از عبارات کوتاه مثل: خوب بود و عالی خودداری کن)

نظرات دانش آموختگان مقاله

غزل کریمی
غزل کریمی
امتیاز 5
1 روز قبل

دارم به سختی های کار این زن فکر میکنم. و امیدوارم این سختی ها زندگیشو تا درجه های بسیار بالایی شیرین کرده باشه

یاسمین امانی
یاسمین امانی
امتیاز 5
3 هفته قبل

عاشق شغل های این مدلی هستم غیر تکراری ان

شهلا اسکندری
شهلا اسکندری
امتیاز 5
3 هفته قبل

عالی بود. رشد کردن همیشه درد داره ولی شیرینه.

سیده زهرا شمسی پور
سیده زهرا شمسی پور
امتیاز 5
3 هفته قبل

سختی واقعی اسارت است..خیلی قشنگ بود

طاهره نعمتی
طاهره نعمتی
امتیاز 5
3 هفته قبل

“موفقیت یعنی رسیدن به جایگاهی که برای خودت تصور کردی در عین حال لذت بردن از مسیری که طی میکنی”
این تعبیر از موفقیت از نظر ایشون بینظیر بود واقعا

تارا خدادادی
تارا خدادادی
امتیاز 5
3 هفته قبل

عالی بود، این مقاله نشون میده اگرچه گاهی وقتا تغییر می‌تونه برای ما سخت و دشوار باشه، اما در نهایت می‌تونه باعث رشد، تعالی و پیشرفت ما توی زندگیمون باشه.

آخرین مقاله‌های آموزشی

آخرین مقاله‌های آموزشی
دروغ‌هایی که نباید باور کنیم
رابطه با دیگران مهم
رشد شغلی
طرحواره‌ها و حفره‌ها
قاعدگی
گفت‌و‌گو با زنان الهام بخش
مصاحبه با زنان الهام‌بخش
خشونت علیه زنان
photo5906107397
خشونت علیه زنان
مرداد 3, 1402
امتیاز 4.9 از 184 رای
خشونت علیه زنان و دختران یکی از شایع ترین موارد نقض حقوق بشر در جهانه. که به طور روزمره در هر گوشه از ... بیشتر
مامانا پسر دوستن
IMG 20230723 104910 620 1
مامانا پسر دوستن
مرداد 1, 1402
امتیاز 4.9 از 194 رای
نگاهی به گذشته اگر نگاهی به زندگی مادران و مادربزرگامون بندازیم می‌بینیم که اونها هم جزو کسانی ... بیشتر
احساس‌های دوگانه
photo5868998009
احساس‌های دوگانه
مرداد 1, 1402
امتیاز 4.9 از 207 رای
شرم آوره حتی وحشتناکه که اعتراف کنیم بعضی وقتا رویاپردازی میکنیم درباره اینکه یک اتفاق ترسناک ... بیشتر
چه کسایی رو میتونیم دوست داشته باشیم؟
IMG 20230521 121843 488
چه کسایی رو میتونیم دوست داشته باشیم؟
اردیبهشت 31, 1402
امتیاز 4.9 از 171 رای
حقیقت سادست، همه‌ی ما به دنبال افرادی هستیم که حس دوست داشته شدنی که در دوران کودکیمون تجربه کردیم ... بیشتر
۷ نکته مهم برای نامگذاری کسب و کار یا محصول
2 1
۷ نکته مهم برای نامگذاری کسب و کار یا محصول
آبان 3, 1400
امتیاز 4.9 از 359 رای
در این مقاله می‌خواهیم در وبلاگ مدرسه هاوین، در یک مقاله اختصاصی که برای اولین‌بار منتشر شده است ... بیشتر
طرحواره چیست؟
IMG 20230521 121842 267
طرحواره چیست؟
اردیبهشت 17, 1402
امتیاز 5 از 140 رای
شاید شما اسم طرحواره رو شنیده باشید . ولی این مفهوم به چه معنیه و در روانشناسی چه کاربردی داره؟ ... بیشتر
تاریخچه پریودی در ایران باستان
IMG 20230530 003027 975
تاریخچه پریودی در ایران باستان
خرداد 9, 1402
امتیاز 4.9 از 229 رای
موضوع دوران قاعدگی ابتدا در تاریخ ،اساطیر و ادیان بررسی شده است. مسئله عادت ماهانه زنان در طول ... بیشتر
سندروم پیش از قاعدگی یا pms چیست؟
photo4934246040
سندروم پیش از قاعدگی یا pms چیست؟
خرداد 7, 1402
امتیاز 4.9 از 167 رای
سندروم پیش از قاعدگی یا pms حالتیه که بسیاری از خانم ها قبل از پریود تجربه میکنن. اگر شما هم جزو ... بیشتر
گفت‌وگو با نازیلا صادقی، اولین زن راهنمای طبیعت‌گرد دارای معلولیت
گفت‌وگو با نازیلا صادقی، اولین زن راهنمای طبیعت‌گرد دارای معلولیت ایران
گفت‌وگو با نازیلا صادقی، اولین زن راهنمای طبیعت‌گرد دارای معلولیت
دی 3, 1403
امتیاز 5 از 1 رای
نازیلا صادقی، اولین راهنمای طبیعت‌گردی برای افراد دارای نیازهای خاص در ایران، داستانی از اراده ... بیشتر
گفت‌وگو با یاسمن آکملی، مکانیک زن ایرانی
ياسمن أكملي
گفت‌وگو با یاسمن آکملی، مکانیک زن ایرانی
آبان 26, 1403
امتیاز 5 از 1 رای
یاسمن آکملی، زن مکانیک ایرانی، با پشتکار و اراده‌ای استوار وارد دنیای مکانیکی شد، حرفه‌ای که در ... بیشتر
گفت‌و‌گو با زینب نوروزی، ملی‌پوش قایقرانی
زینب نوروزی
گفت‌و‌گو با زینب نوروزی، ملی‌پوش قایقرانی
آبان 23, 1403
امتیاز 4.5 از 2 رای
زینب نوروزی، یکی از چهره‌های برجسته در رشته قایقرانی، داستانی از جسارت و اراده است. او که از سنین ... بیشتر
گفت‌گو با نیوشا امیری، مترجم ناشنوایان
گفت‌وگو با نیوشا امیری، مترجم ناشنوایان
گفت‌گو با نیوشا امیری، مترجم ناشنوایان
دی 18, 1403
امتیاز 0
نیوشا امیری، یکی از چهره‌های تأثیرگذار و الهام‌بخش جامعه ناشنوایان (کدا)، از همان کودکی با ... بیشتر
گفت‌وگو با فاتیما باباخانی، موُسس خانه امن مهر شمس آفرید
گفت‌وگو با فاتیما باباخانی، موسس خانه امن مهر شمس آفرید
گفت‌وگو با فاتیما باباخانی، موُسس خانه امن مهر شمس آفرید
دی 17, 1403
امتیاز 5 از 1 رای
فاطیما باباخانی، حقوقدانی که زندگی‌اش را وقف حمایت از زنان و مبارزه با خشونت کرده است، نمونه‌ای ... بیشتر
گفت‌وگو با آرزو خسروی، بنیان‌گذار فرش آنلاین
گفت و گو با آرزو خسرویف بنیانگذار فرش آنلاین
گفت‌وگو با آرزو خسروی، بنیان‌گذار فرش آنلاین
دی 3, 1403
امتیاز 0
آرزو خسروی از آن دسته زنانی است که نامش با تغییر و تحول گره خورده است. در روزگاری که تجارت الکترونیک ... بیشتر
مقالات بیشتر مقالات بیشتر مقالات بیشتر مقالات بیشتر مقالات بیشتر مقالات بیشتر مقالات بیشتر